شایناشاینا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات شاینا کوچولو

خاله مرجان هم رفت

1390/7/4 1:05
نویسنده : مامان مژده
507 بازدید
اشتراک گذاری

بابا سعید و مامان بزرگ رفتند زنجان تا خاله مرجان شاینا رو برسونن دانشگاه و البته خودشونم یه اب و

هوایی تازه کنن.تو این سه ماهه شاینا جان خیلی با خاله مرجانش صمیمی شده بود.اخه همین یه خاله رو

که بیشتر نداره.منم به خاله قول دادم که عکسای شاینا رو زود به زود تو وبلاگش بزارم.دختر خوب من این

روزا خیلی گریه میکنه.تا میرم به طرف اشپزخونه میزنه زیر گریه.منم که کلی کار دارم...امروز از بس شاینا

جونم گریه کرد که عمه معصومه از طبقه پایین صداشو شنید و اومد گل دخمل منو بغل کرد .دستش درد

نکنه اخه  قرار بود مهمون بیاد واسمون.

 

 

 

شاینا در 6 ماهگی در حال خوردن غذا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

ثمين
4 مهر 90 13:21
راستي! اگه دوس داريد عكس ني ني خوشكلتونو رو ديوار دنياي نفيس به يادگار نصب كنيد يه سر به اينجا بزنيد: http://2nyaienafis.niniweblog.com/pagegoodnini.php
ثمين
4 مهر 90 13:22
سلام گلم! ايشاله كه خوبي و خوش! من توي وبلاگم ايده براي سيسموني و جشن تولد و تزيين غذاي كودك دارم اگه يه سر بزنيد خوشحال ميشم.
هيمن
7 مهر 90 21:39
سلام شاينا كوچولو! واي چقد تو ناااااااازي دوس داري با هيمن كوچولوي ما دوس بشي؟ بازم بيا ب وبلاگ هيمن سر بزن!
خاله سارا
8 مهر 90 15:46
شلام شایاناااااااااااااااا خوفی خاله... دخمل مژی... بوس بده به خاله.. نگاه دهانش وای وای چه شکمو...
خاله مرجان
17 مهر 90 20:59
سلام خاله قربونت برم دلم برات یه ذره شده مامان مزده نذار دختلم گریه کنه ببوسش
خاله مرجان
19 مهر 90 11:47
سلام خاله قربونت بره مامن مزده نذار دختلم گریه کنه خاله دلش یه ذره شده
مامان سید ابوالفضل
23 مهر 90 17:15
سلاااااااام به شاینا جون و مامان مهربونش خوبین وایییی چه دخمل نانازززززی خدا نگهش دارهمرسی از اینکه به ما سر زدی عزیزم من شمارو لینک کردم اگه مایل بودی مارو به اسم نازدونه یکی یه دونه لینک کن ممنون عزیزم